شروع سفرهای ما 3 نفر
جمعه 93.3.23
دریاچه شورمست
صبح یهو زد به سرم برم کله پاچه بگیرم. 5 صبح شال و کلاه کردم و رفتم کله پزی یه کله پاچه مشتی گرفتم. اومدم هر چی مهدی رو صدا زدم که پاشو کله پاچه گرفتم بیدار نشد که نشد. آخر سر هم یه غری زد و گفت اصلن نمیخورم. منم نشستم یه دل سیر کله پاچه خوردم. جای همه تون خالی. مهدی ساعت 9 بیدار شد دید کله پاچه داریم. هی میگه کی نذری کله پاچه آورده؟ میگم بابا من ساعت 5 رفتم خریدم. میگه دروغ میگی. میگم اومدم صدات کردم بیدار نشدی. میگه دیگه رسمن داری دروغ میگی تو اصلن منو صدا نکردی. به جان خودم هنوز هم باور نمیکنه که اونروز من رفتم کله پاچه رو گرفتم با نون سنگکک. خلاصه از کفش رفت که داغ داغ بخوره دیگه. خودش مقصره.
القصه. ساعت 11 تصمیم گرفتیم بریم شورمست. رفتیم دنبال احمد و رفتیم دریاچه شورمست. آخرین باری که اومدم شورمست سال 85 بود.تقریبن 6 ماه قبل از ازدواجمون.خیلی تغییر کرده اینجا. دیگه مثل اونموقع بکر نیست.


باز که یادت رفت رو ادامه مطلب کلیک کنی ... مگه نمیخوای بقیه عکسا رو ببینی؟؟؟ کلیک کن دیگه....
من و همسـرم قصـد داریم